دل خوشي های طلبه

« ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» اگر با آمدن خورشيد بيدار شويم نمازمان قضاست...منتظران به گوش باشيد

حميد و همت ...

مهدی باکری به ساعتش نگاه کرد.

سه ساعت از قرارش با حمید (برادرش) می‏گذشت؛ اما هنوز او نیامده بود.

دلش شور می‏زد. دعا می‏کرد که حمید گیر مأموران مرزی نیفتاده باشد.

آخرین نامه‏ای را که حمید از طریق یکی از دوستانش فرستاده بود، در آورد و دوباره خواند:

مهدی جان، سلام
(در ادامه )

((خاطره اي از آشنايي شهيد حميد باكري با شهيد همت))

فرستنده خاطره : وبلاگ پلاك خوني


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:شهيد,همت,شهدا,حميد,باكري,مهدي,باكري,فرمانده,لشگر,محمد,جبهه,جنگ,

] [ 14:42 ] [ طلبه ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه